شُرشُر عرق از سر و صورتم میچکید و خون جلوی چشمانم را گرفته بود، شاهین مجدداً به من فحاشی کرد، من نیز دستمال پارچهای برداشته و دور گردن شاهین انداختم و ...
شُرشُر عرق از سر و صورتم میچکید و خون جلوی چشمانم را گرفته بود، شاهین مجدداً به من فحاشی کرد، من نیز دستمال پارچهای برداشته و دور گردن شاهین انداختم و ...